کاش رسم عاشقی میدانستم
✨شیخ رجبعلی خیاط تعریف میکرد :
?در نیمه شبی سرد زمستانی
در حالی که برف شدید میبارید و تمام کوچه و
خیابان ها را سفید پوش کرده بود ؛
از ابتدای کوچه دیدم که در انتهای کوچه کسی
سر به دیوار گذاشته و روی سرش برف نشسته است❕
?باخود گفتم شاید معتادی دوره گرد است که
سنگ کوب کرده⚠️
?جلو رفتم دیدم او یک جوان است…
?او را تکانے دادم.
?بلافاصله نگاهم کرد و گفت چه میکنی‼️
گفتم : جوان مثه اینکه متوجه نیستی
برفــ، برفــــ روی سرت برف نشسته?
ظاهرا مدت هاست که اینجایی
خدای ناکرده می میری?
?جوان که گویی سخنان مرا نشنیده بود،
با سرش اشاره ای به روبرو کرد….
?دیدم او زل زده به پنجره خانه ای
فهمیدم ” عاشـــــ?ـــــق ” شده?
? #نشستم_و_با_تمام_وجود_گریستم
?♂جوان تعجب کرد ، و کنارم نشست….
?♂گفت تو را چه شده ای پیرمرد⁉️
آیا تو هم عاشـــــق شدی?
?گفتم قبل از اینکه تو را ببینم فکر میکردم عاشـــــقم?
☘ #عاشـــــقمـــــهدیفاطـــــــمه ☘
ولی اکنون که تو را دیدم چگونه برای رسیدن به
عشقت از خود بی خود شدی فهمیدم
من عاشق نیستم و ادعایی بیش نبوده ?
مگر عاشق میتواند لحظه ای به یاد معشوقش نباشد
? الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج ?